اوضاع سیاسی و فرهنگی دوران کودکی و نوجوانی شاعر

از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی

 

اوضاع سیاسی و فرهنگی دوران کودکی و نوجوانی شاعر

با مرگ زود هنگام چنگیز از اواخر قرن هفتم و تمامی قرن هشتم حکومت ایران به دست فرزندان ونوادگان خان مغول که به ایلخانان مغول معروف هستند، می افتد. از میان ایشان سه

جانشین به ظاهر سرآمدتر ولایقترند: غازان خان، الجایتو معروف به خدابنده وابوسعید بهادری که از 694 تا 736 به ترتیب حکومت می رانند.تولد حافظ 720 یا 722 مقارن سلطنت ابو سعید

ثبت شده است با مرگ این پادشاه اقتدار ایلخانان به پایان می رسد.

حکام و امرایی که منصوبان این ایلخانان بر نواحی مختلف بوده‌اند در قبال وجوهی که هرساله روانه دربار ایلخان بزرگ می‌کردند مالک جان و مال و هستی مردمان نواحی تحت حکومت خود

بودند. شرح دارایی‌ها و املاک شخصی که شامل باغات و اراضی مزروعی و تاکستان­ها و نخلستان­ها می‌شود خود گواه حدود غارت این ایلخانان بزرگ و وزیران امیران است. و در سطوحی

پایین‌تر عمال آنان چنان هست و نیست روستاییان را به یغما می‌برند که:” کلوخ و خاشاک را در نظر حکام وغیرهم اعتبار است و رعایا را نه، و خاشاک به شوارع آن کوفتگی نمی‌یابد که

رعیت”.[1]

بی‌جهت نیست که خواجه ندا سر می‌دهد:

 

عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حُسن که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

زنده یاد مصطفی رحیمی نیز تصویر گویایی از این دوران به دست می‌دهد «محیط حافظ از نظر سیاسی بسیار متشنج، از نظر علمی عقب‌مانده و از نظر فرهنگی راکد بوده است. خود او

بهتر از هرکسی این وضع را منعکس کرده است. صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی[2]” تاریخ در بیان آنچه بر این سرزمین رفته است الکن بوده است و دسترسی به اطلاعات

درست و دقیق درباره­ی اوضاع اجتماعی و زندگی و روزگار مردمان ممکن نیست. آنچه از تواریخ موجود هست نزدیکان و درباریان و اطرافیان قدرتمندان نوشته‌اند که آن نیز به شرح جنگ‌ها و

فتوحات و قدرت‌نمایی‌های شاهان گذشته است.گواه این امر خواجه رشیدالدین صاحب جامع التواریخ است که وزیر غازان خان بوده است و این کتاب را به دستور او و پس از آن به حمایت

الجایتو تحریر کرده است. با این وصف، باز این خواجه رشیدالدین است که گوشه‌ای از فاجعه را ثبت می‌کند و چنین می‌نویسد: ” از راه تتبع تواریخ و راه قیاس معقول پوشیده نماند که

هرگزممالک خراب‌تر از آنکه در این مهر و موم‌ها بوده نبوده؛ خصوصاً مواضعی که لشکر مغول آنجا رسیده چه از ابتدای ظهور بنی آدم باز هیچ پادشاهی را چندان مملکت که چنگیزخان و

اوروغ (دودمان و اعقاب) او مسخّر کرده‌اند و درتحت تصرف آورده میسّر نگشته و چندان خلق که ایشان کشته‌اند. کس نکشته….” و دیگر از نوشته های آن عصر که گوشه‌ای از ساختار قدرت

راثبت کرده است. سفر نامه­ی ابن بطوطه سیاح عرب است که در دو نوبت به ایران سفر کرده است و به قدرت و نفوذ زنان طبقه حاکم و خاتونان ایلخانان اشاره می‌کند. او می‌نویسد”… مقام

زن نزد ترکها و مغولها خیلی بلند و محترم است چنان که بالای فرامین شاهی می نویسند؛ به فرمان سلطان و خواتین (خاتون ها)هر یک از خاتون ها شهر و ولایت ها با عواید فراوان در

دست خود دارند و در مسافرت ها که با سلطان می کنند اردوی جدا گانه دارند …”[3]