حافظ و شاه ابواسحاق اینجو

حافظ وشاه ابواسحاق

ملاحظه شد که دو دهه اول عمر شاعر پر آشوب و جنگ بوده­است و حکومت های متعدد همراه با کشتار و غارت قدرت را دست به دست می‌کردند که حاصلی جز وحشت و ناامنی و بی

ثباتی به­دنبال نمی‌آورد. با پایان یافتن دوران سیاه پیر حسین چوپانی و برادر کشی فرزندان محمود اینجو، ابواسحاق کوچک­ترین فرد این خاندان قدرت را به­دست می گیرد و سکه به نام خود

می‌زند.

آغاز سلطنت ابوسحاق با ورود حافظ به عرصه­ی جامعه و شکوفایی شعرش مقارن است. شاه شیخ با خود آرامش و ثبات نسبی را برای مردم فارس به ارمغان می‌آورد، اگرچه حکومتش

چندان طولانی نیست و بیش از ده سال دوام نمی‌آورد ولی در مقایسه با تغییرات سریع گذشته می‌تواند نقطه عطف تاریخی هم برای شاعر و هم برای مردم مصیبت زده فارس باشد. در این

دوران آرامش و رفاه است که شهرت و نام و آوازه حافظ از دروازه های شیراز می گذرد و به سرحدات چین و بلخ و بغداد و روم و … می رسد.

ابواسحاق اینجو کیست که دورانش برای شاعر نوید سرخوشی وجوانی دارد[1]؟

تصویری که ابن بطوطه تحت عنوان “ذکر سلطان شیراز” می‌دهد خواندنی است:

“… در موقع ورود من پادشاه شیراز ملک فاضل ابواسحاق بن محمود شاه اینجو بود؛ این پادشاه از خوبان سلاطین است، خوش صورت و نیک سیرت است، مردی کریم خوش اخلاق، متواضع

و صاحب قدرت وثروت است[2]

ابن بطوطه که شاه را در محضر قاضی مجدالدین اسماعیل دیده است[3] می گوید:”شاه ابواسحاق در محضر او دو گوش خود را به دست گرفته بود زیرا این علامت نهایت تواضع وخضوع بود

و قبایل ترک در حضور ملوک خود چنین می‌کرده‌اند[4]

[1]– دکتر قاسم غنی معتقدند سپری شدن دوران فشار و سرکوب و استقرار حکومت شاه شیخ که آرامش و رفاه نسبی را به همراه داشت در اشعار این دوران حافظ جوان منعکس است.

در تآئید این سخن ایشان سرایش غزل معروف با مطلع «روز هجران و شب فرقت یار آخر شد: را مقارن این ایام زندگی حافظ می داند.

[2] -ابن بطوطه، سفرنامه (ترجمه محمدعلی موحد)

[3] – از اکابر بزرگان فارس

[4] – ابن بطوطه، سفرنامه (ترجمه محمدعلی موحد)