حافظ و منصور شاه مظفری
بعد از مرگ شاه شجاع بنا بر وصیت او فرزندش زین العابدین حکومت فارس را در دست می گیرد اما علیرغم هواخواهی مردم از وی به دلیل جوانی وفقدان تجربه و لیاقت و در نتیجه عدم اقتدار حکومت مرکزی، هرج ومرج و قتل وغارت مجددا بر شیراز مستولی میشود. حملهی امیر تیمور به اصفهان وگسیل لشکرش به طرف شیراز، به حکومت کوتاه این پادشاه پایان میدهد. زین العابدین شیراز را ترک میکند و به سمت شوشتر میرود و از آنجا قصد عزیمت به بغداد را میکند.
در شعر حافظ کمتر نشانی از دوران کوتاه سلطنت زین العابدین می بینیم. در این ایام شاه یحیی، که اوضاع را مساعد می بیند، از یزد به شیراز آمده و با اظهار اطاعت نسبت به تیمور، حکومت فارس را از او عطیه می گیرد.اقامت تیمور در فارس چندان نمی پاید، چراکه ناچار میشود برای فرو نشاندن اغتشاشات در فرارود به آن نواحی مراجعت کند. ولی در همین مدت کوتاه سایه شوم کشتار وسرکوب برسرزمین فارس نیز حاکم میشود. عدم محبوبیت و بی کفایتی شاه یحیی سبب میشود تا برادرش منصور قدرت را با اتکا به مقبولیتش نزد مردم از کف یحیی خارج کند و خود حاکم شود. دو عامل باعث میشود شاه جدید در چنین وضعیتی قدر بیشتر یابد، یکی شجاعت و بی باکی و مهارت در امور نظامی و دوم ترس مردم از بازگشت دوبارهی تیمور.
محقق ارجمند آقای علی حصوری در مورد خصایل منصور از این صفات نام میبرد “شاهزاده ای خوش اندام، زیبا، دلیر، شمشیرزن، خوشگذران و روادار…[1]” اگر نه تمامی این صفات بلکه فقط دلیری و شمشیرزنی و به ویژه رواداری را داشته باشد، آشکاراست که مردی مانند حافظ را میتواند شیفته و فریفته خود کند و بسیاری از محققان نیز بر این باورند. حافظ که در این ایام سالهای پایانی عمر پر برکت خود را می گذرانده است با نگاهی حاکی از عشق و علاقهی پدرانه به او می نگریستهاست وغزلیات پر شور وعاشقانه ای که دروصف و مدح او سروده است، هم از لحاظ تعداد بر سایر مدایح او پیشی گرفتهاست و هم به سیاق لطف و ظرافت کلام:
نکتهای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین |
|
عقل وجان را بستۀ زنجیر آن گیسو ببین
|
عیب دل کردم که وحشی وضع وهر جایی مباش |
|
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین
|
حلقۀ زلفش تماشا خانۀ باد صباست |
|
جان صد صاحبدل آنجا بستهی یک مو ببین
|
عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند |
|
ای ملامت گو خدا را رومبین آن رو ببین
|
زلف[2] دل دزدش صبا را بند بر گردن نهد |
|
با هواداران رهرو حیله هندو ببین
|
اینکه من در جست و جوی او زخود فارغ شدم |
|
کس ندیدست ونبیند مثلش از هرسوببین
|
حافظ ار در گوشه محراب می نالد رواست |
|
ای نصیحت گو خدا را آن خم ابرو ببین
|
از مراد شاه منصور ای فلک رخ برمتاب |
|
تیزی شمشیر بنگر قوّ ت بازو ببین
|
در بسیاری از سرودههای این دوره که خطاب به منصور شاه است رایحهی آرزومندی و دعا وثنا برای منصور به مشام میرسد.
[1] – حصوری، علی، حافظ از نگاه دیگر، ص79
[2] – بنا بر روایت تاریخ این شاه جوان به داشتن گیسوانی بلند و زیبا معروف بوده است.